میخواهید مردی را مجبور کنید که شما را دوست داشته باشد؟
31 تیر 1402 نوشته شده توسط مرکز روانشناسی و مشاوره آراممیخواهید مردی را مجبور کنید که شما را دوست داشته باشد؟ سعی دارید او را تغیر بدهید؟ چه بخواهید چه نخواهید، او خودِ خودش است، پس سعی نکنید او را به کسی که نمیخواهند باشد تبدیل کنید. نمیخواهم بگوییم زندگیتان را همانند یک احمق برای تغییر دادن عادت های نامناسب مردی تلف میکنید،بلکه میخواهم بگویم تلاش کردن برای تغیر مردی کع خودش نمیخواهد تغیر کند، ممکن است در بلند مدت باعث رنجیده شدت خودتان شود.
درک میکنم که میخواهید مردی بهتر شود یا اینکه از او میخواهید رفتار های بچگانه اش را کنار بگذارد، اما بعضی از مرد ها دوست ندارند تغیر کنند و عده ای هرگز به این تغییر تمایل پیدا نخواهد کرد. بعضی از مرد ها چیزی را که هستند دوست دارند و با آن مشکلی ندارند.
به یاد دارم روزی سعی نیکردم نامزدم را تغییر دهم. از او میخواستم این گونه رفتار کند یا آن گونه رفتار نکند. میخواستم کلاسیک لباس بپوشد،چرا که جیب های شل و ول شلوارش را اصلا دوست نداشتم.
او ریش هایش را بلند میگذاشت و من این گونه ریش گذاشتن را
نمی پسندیدم. رسیدگی او به سر ووضعش مطابق میل و سلیقه من نبود. اصلا مهم نبود که چقدر سعی میکردم او را تغییر بدهم، چون اصلا به حرف هایم گوش نمیکرد.
رهایی از وابستگی های ناسالم
ارتباط شرط لازم زندگی اجتماعی انسان است.روح انسان به همان اندازه به ارتباط نیاز دارد که جسم او به غذا.اما چرا علیرغم نیاز طبیعی روح بشر به ارتباط برقراری ارتباط سالم و آرامش بخش با دیگران دشوار است؟چرا بسیاری از روابط را خیلی خوب شروع می کنیم اما در ادامه رابطه به مشکل برمی خوریم و زمانی که می خواهیم رابطه را بازنگری کنیم نمی دانیم دقیقا از چه زمانی و چرا در این رابطه دچار مشکل شدیم؟عشق،احساس پر شوری که به زندگی حرارت و گرمی می بخشد و زندگی را به جریانی خوشایند تبدیل می سازد امروزه به معضلی تبدیل شده که در گیرشدن یا نشدن با آن از یک میزان دشواری برخوردار است.آیا عشقی که محرک زندگی شاد و آرامش بخش است همین پدیده پر دغدغه ای است که امروزه شاهدش هستیم؟حد و مرز وابستگی به دیگری تا کجاست؟ زندگی بدون علاقه به کار،خانواده،
سکس،تفریح،دوست،ورزش،خلوت شخصی با خود و ......سرد و بی روح است.از طرفی کنار هم قرار دادن تمام این موارد به شکلی که آسیب زا نباشد نیز مسیر نشده است.نداشتن رابطه یا محدودیت شدید در روابط با دیگران و امور اطرافمان نیز احساس خوشایندی را در ما بوجود نمی آورد.پس راه چاره چیست؟
چطور می توانید از یک رابطه تموم شده عبور کنید؟ یک راه قدرتمند با هدف جنگیدن او برای شما
06 شهریور 1399 نوشته شده توسط مرکز روانشناسی و مشاوره آرامچطور می توانید از یک رابطه تموم شده عبور کنید؟ یک راه قدرتمند با هدف جنگیدن او برای شما
وقتی کسی رابطه ای رو با ما تموم میکنه، احساسات بسیار متفاوتی رو تجربه می کنیم. اولین احساس ها ترس و اضطراب ناشی از ترک شدن هستن، احساس خالی شدن به دلیل از دست دادن یک شخص، نه از دست دادن کسی به دلیل اینکه او از این دنیا رفته، از دست دادن کسی که هنوز هست اما دیگه متعلق به شما نیست و تصمیم گرفته که شما رو نمیخواد.
یکی از بزرگترین و سخت ترین دردها همین درد از دست دادن هست. غرایز ما در این شرایط بهمون میگن که برای او بجنگیم، برای رابطه بجنگیم، به این دلیل که واقعا و از ته دل این رابطه رو می خواهیم، اما این نیاز به جنگیدن خطرناک هم هست. میخواهم موضوعی رو بیان کنم که دوست دارم با تموم وجود باورش کنید
( وظیفه شما نیست که چیزی رو تعمیر کنید که او شکسته)
بهش فکر کنید
او چیزی رو از بین برده ، یک رابطه رو شکسته. راههای مختلفی برای از بین بردن یک رابطه وجود دارد : سرد شدن او، خیانت کردن او به شما و ... اینها به عنوان یک ضربه اساسی به بنیاد یک رابطه به حساب میان.
چیزی که بسیار ناراحت کننده هست اینه که بعد از بهم خوردن رابطه خیلی از افراد برای به دست آوردن رابطه ای که از بین رفته تلاش میکنن، برای به دست آوردن شخصی تلاش میکنن که خودش رابطه رو به سمت نابودی کشونده. اما وقتی شخصی با شما به هم زده نشون داده که نمی خواد هیچ تلاشی بکنه و اگر او دوباره این رابطه رو میخواد، او هست که باید براش بجنگه، او هست که باید تلاش کنه رابطه رو به دست بیاره، این چالشی هست که او باید به انجامش برسونه. و تنها راهی که باعث میشه او دوباره برای شما بجنگه این هست که متوجه بشه که چیزی رو شکسته و نابود کرده.
چطور میتونه این رو متوجه بشه؟
- شما باید نحوه تفکرتون رو در مورد این قضیه تغییر بدید.
- شما باید پروسه پذیرش این اتفاقرو شروع کنید.
چهار اشتباه بزرگ که در رابطه با عشق مرتکب می شویم
06 ارديبهشت 1399 نوشته شده توسط مرکز روانشناسی و مشاوره آرامنشانه های هشدار یک رابطه ی مشکل دار
روابط هرگز یک شبه از هم پاشیده نمی شوند. همواره نشانه های خطر از قبل موجود می باشند که براساس آن ها می توان تنش های احساسی و عاطفی آینده را پیشگویی کرد و دریافت که آیا رابطه دچار مشکل می باشد یا نه؟
این نشانه های هشدار، نشان دهنده ی مشکلات بالقوه در رابطه بوده و نشان دهنده ی چهر مرحله ی تنش در رابطه می باشند. به کرات همگی ما بین این چهر مرحله در حال جابه جایی می باشیم و چنان چه نیاموخته باشیم که چگونه از بروز آن ها جلوگیری کنیم، این چهار مرحله باعث مرگ و زوال روابط ما خواهند شد. این چهار مرحله ی هشدار عبارتند از: مخالفت، انزجار، طردشدگی و سرکوب کردن.
مخالفت
طبیعی است که برخی از اوقات در روابط خود نسبت به دیگران مقادیری مخالفت احساس کنیم، به خصوص در مورد کسانی که به ما نزدیک تر هستند. مخالفت هنگامی اتفاق می افتد مه در مقابل کرده ها، گفته ها و یا احساسات دیگران مخالفت ورزیده و ناراحت می شوید و احساس می کنید که بین شما و آن شخص جدایی افتاده است.
راز بخیههای پنهان سندرم «قلب شکسته»/ با افراد داغدار چطور برخورد کنیم؟
25 آذر 1398 نوشته شده توسط مرکز روانشناسی و مشاوره آرامسندرم قلب شکسته یا به اصطلاح عام «دلِ شکسته» یکی از دردناکترین تجربههای زندگی محسوب میشود و ممکن است در موارد حاد جان افراد را تهدید کند!
از گذشتههای دور مردم معتقد بودند شنیدن یک خبر پرهیجان و دردناک میتواند فرد را دچار حمله قلبی کند، گرچه در آن زمان این فقط یک نظر بود، اما امروز ارتباط بین قلب و عواطف و حالات روانی انسان ثابت شده است تا جایی که اصطلاح «قلب شکسته» یا «دلشکستگی» توصیفی است برای احساس غم شدیدی که هنگام تمام شدن یک ارتباط عاطفی شدید گریبانگیر فرد میشود.
بعد از دست دادن یک فرد چه به دلیل فوت و چه به واسطه جدایی از او، احساسات مختلفی از جمله انکار، عصبانیت، حس گناه، ترس، اضطراب، تصاویر آزار دهنده تنهایی و افسردگی به سراغمان میآید.
هنگامی که یک رابطه عاطفی مهم به پایان میرسد، فرد احساس درد و پوچی میکند، تعادل زندگیاش بر هم میخورد، دچار بیثباتی شده و کنترل خود را از دست میدهد و در دریایی از بلاتکلیفی غوطهور میشود.
این درد بزرگ احساسی تمام احساسات دیگر فرد را تحت تاثیر قرار میدهد و فرد احساس میکند به یکباره همه چیز خود را از دست داده است. ممکن است فرد احساس بی ارزشی کند و این احساس بخش زیادی از تفکرات و نگرشهای وی را به جهان و زندگی دچار تغییر اساسی میکند.
*** مراحل سندرم قلب شکسته یا همان دلشکستگی
بسیاری از افراد دلشکسته احساساتی، چون غم و اندوه و ترس را تجربه میکنند. این احساسات در عینحال که واکنشهای طبیعی انسان در برابر از دست دادن کسی است، اما میتواند کوبنده و ویرانگر نیز باشد، زیرا ما برای روابط خود هزینه فراوانی میپردازیم و طبیعی است که پایان یک رابطه فقدان محسوب میشود.
وقتی دل کسی بشکند، آیندهای که فرد در سر میپرورانده خراب میشود، باناشناختهها مواجه شده و احساس میکند آینده مورد علاقه خود را از دست داده است، در نتیجه دچار احساساتی چون عصبانیت، ناامیدی، پریشانی، تاسف، نفرت، شرمندگی و خجالتزدگی میشود.
عوامل فرهنگی و مذهبی تاثیر چشمگیری در چگونگی مواجهه فرد با شرایط به وجود آمده دارند، هنگامی که افراد فردی را که به او دلبستگی و وابستگی دارند از دست میدهند معمولا مراحلی را پشت سر میگذارند که در درجه اول از دست دادن فرد مورد علاقه خود را انکار میکنند و بعد از آن احساس خشم پیدا میکنند.
پس از این مرحله افراد برای بازگشت فرد مورد علاقه خود چانهزنی کرده و حاضرند کارهای مختلفی برای بازگشت او انجام دهند. سپس مرحله افسردگی را تجربه میکنند و در بهترین حالت نیز پس از گذراندن این مراحل به پذیرش دست مییابند.
این مراحل در همه افراد یکسان نبوده و به همین ترتیب سپری نمیشود، بلکه این امکان وجود دارد که افراد در هر یک از این مراحل ثابت شوند و به طور معمول انتظار میرود در عرض شش تا ۱۲ ماه اندوه فرد پایان یابد و به مرحلهای برسد که با یادآوری خاطرات عزیز خود کمتر ناراحت شود.
*** علائم جسمی ناشی از دلشکستگی را جدی بگیرید
دلشکستگی بیماری عجیبی است، زیرا در این بیماری هیچ نشانهای از زخم در بدن دیده نمیشود، اما فرد مبتلا به شدت احساس درد و رنج میکند که البته از دست دادن فرد مورد علاقه میتواند از نظر جسمی روی سیستم ایمنی، غدد، عملکرد مغز تاثیرگذار باشد و گاهی احتمال مرگ بر اثر تصادف و بیماریهای قلبی عروقی را نیز افزایش میدهد.
طبق مطالعات انجام شده از دست دادن فرزند و همسر پراسترسترین حادثه در زندگی افراد محسوب میشود، اظهار داشت: علاوه بر علائم جسمی ناشی از سوگ، به لحاظ روانی نیز بعد از فقدان فرد محبوب این احتمال وجود دارد که افراد دچار اختلال خواب، اضطراب، گوش به زنگی و ناامیدی و بیقراری شوند و در این دوران احتمال مصرف مواد نیز توسط افراد مستعد افزایش مییابد.
<چرا بعضی ها از افراد در عشق دچار شکست عشقی می شوند؟
07 آذر 1398 نوشته شده توسط مرکز روانشناسی و مشاوره آرامخودآگاهی ضعیف
فقدان ناشی از شکست عشقی ما را به هسته ی خودمان بر می گرداند. در این زمان است که فرد احساس می کند، درک درستی از خودش نداشته و در مورد خودش، گذاشته اش و تجربیاتش ، اشتباه فکر می کرده است. افرادی که خودآگاهی کمی از خود دارند، در وارد شدن به یک ارتباط دچار اشتباه های فراوانی می شوند، زیرا شناخت درستی از خود ندارند تا بتوانند فرد مناسب و متناسب با خود را بیابند، فقط زمانی به این نتیجه می رسند که دیگر درگیر ععشق شده اند و در آن هنگام تصمیم برای جدایی سخت می شود، اما گویا چاره ی دیگری وجود ندارد.
تجربیات ناکام دوران کودکی
هر فردی در دوران کودکی، دو خواسته ی اصلی دارد، اول این که عشق پدر و مادر را دریافت کند، و دوم پدر و مادرش به یکدیگر عشق بورزند. بسیاری از ما در کودکی خود نتوانسته ایم به این دو خواسته ی اصلی خود برسیم و در این باره ناکام شده ایم. بنابراین همیشه این دو خواسته دربزرگسالی هم ما را همراهی می کند و مثل این است که کار ناتمامی داریم که باید انجام شود . به ویژه در انتخاب های عشقی خود سعی میکنیم به این دو خواسته ی اصلی پاسخ دهیم و ناکامی خود را از بین ببریم. بنابراین در بزرگسالای به طور نا خود آگاه ابتدا خود را در شرایط کودکی و شرایط خانه ی دوران کودکی با همان موضوع اصلی ( پدر ، مادر) قرار می دهیم و سپس تلاش می کنیم ناکامی های دوره ی کودکی را در این زمان جبران کنیم.مثلا اگر ارتباط با پدر به هم ریخته بوده است و تصویر پدر برای ما مخدوش است، احتمالا وارد ارتباط مجدد با او می شویم تا این رابطه ی اصلی را اصلاح و بازسازی کنیم. وارد رابطه با فردی شبیه به پدر می شویم تا هم بااو صحبت و هم از او محبت دریافت کنیم. ممکن است اینها چیزهایی باشد که در کودکی ناتوان از انجامش بوده ایم یا در انجام آن ناکام شده ایم، و حالا تلاش می کنیم به ما برای به اتمام رساندن این دو هدف ناخودآگاه و ناتمام کمک کند، اما غافل از آنکه همان ناکامی را دوباره تجربه می کنیم.
نداشتن مهارت ارتباطی
مصائب شکست عشقی
عشق چیست؟
عشق یک احساس شدید عاطفی است که فردی نسبت به فرد دیگر- که معمولا جنس مخالف می باشد – به صورت پنهان و آشکار ابراز می کند این احساس به مرور زمان و با کمک تصویر سازی ذهنی شدت بیشتری می یابد به گونه ای که کارکرد روانی فرد دست خوش بحران شده و عملکرد روزانه او مختل می شود و این مسئله ادامه می یابد تا زمانی که یک رویداد یا اتفاق ناگهانی این وضعیت را به هم می زند و فرد او را وارد مقطعی دیگر از موضوع می کند . در این مقطع یا فرد به وصال معشوق می رسد و عشق به ثمر می نشیند یا برای همیشه جدایی و فراق تجربه می شود.
عشق یک طرفه
در این نوع عشق ورزی معشوق برای عاشق واقعیت بیرونی دارد. یعنی او را در جایی دیده و علاقمند شده است. اما معشوق اطلاعی از این موضوع ندارد. عاشق، معشوق را مخاطب ذهنی خود قرار می دهد در غیاب او تصمیم گیری می کند، با او حرف می زند به جای و فکر می کندو... این نوع عشق در اغلب موارد با شکست روبرو می شود.
عشق دو طرفه
در این نوع عشق که هر دو طرف با شناخت و پیش فرض قبلی وارد رابطه می شوند، به طور معمول از سه حالت خارج نیست: در بهترین حالت هر دو به معنای واقعی علاقمند یکدیگرند و برای وصال از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند، در حالت دوم طرفین قصد بازی دادن یکدیگر را دارند، عشق برای آنها یک ابزار است که از آن طریق زمینه تفریح و سرگرمی روزمره شان فراهم می شود. حالت سوم زمانی است که یکی قصد بازی دادن دیگری را دارد که تبعات منفی این مورد بسیار ناگوار وویرانگر است.
از کجا شروع می شود؟
واقعیت این است که وقتی دختر و پسری در سال های اول جوانی و به ویژه دانشگاه، رابطه ای را باهم شروع می کنند، بیشتر تحت تاثیر احساسات ناپایدار و هیجان های زودگذر هستند و بی حساب و کتاب و دور اندیشی به یکدیگر علاقمند شده و وارد قلمرو عاطفی یکدیگر می شوند و هرگاه مانعی موجبات فروپاشی این رابطه را فراهم آورد، طرفین هزینه های سنگینی را پرداخت می کنند. پرواضح است که حیطه عاطفی فرد به مثابه خصوصی ترین و در عین حال حساس ترین حیطه میدان روان شناختی هر انسان است. وارد شدن دیگری به این حیطه واتراق کردن در آن ولو برای مدتی کوتاه، حایز پیامدهایی است که لازم است مورد توجه قرار گیرد. به ویژه در موقع شروع یک رابطه عشقی بین دختر و پسر، طرفین باید این بینش را داشته باشند که فداکاری هایشان به چه قیمتی تمام می شود. اگر کسی به قلمروهای دیگر فرد همچون منزل، اتاق، کلاس، محل کار و ... وارد شود به راحتی می توان او را بیرون کرد و هزینه ای هم پرداخت نکرد، اما قلمرو عاطفی شوخی بردار نیست!
یکی از ویژگی های اساسی انسان توانایی برقراری روابط بین فردی و حفظ ان است.روابطی که برای هریک از ما جهت حفظ بقا،تولید مثل،عشق وکسب وکار ومانند ان ضروری ست.در واقع نحوه ارتباط یا دلبستگی انسانها با والدین یا افراد مهم زندگی ،نقش تعیین کننده ای در روابط صمیمانه وعاطفی انها در سالهای بعد زندگیشان دارد.مفهوم دلبستگی وتعلق را نخستین بار جان بالبی مطرح کرد.از نظر او دلبستگی ارتباط بین دو نفر است نه صفتی که مادر به کودک اعطا کرده باشد.
او دلبستگی را چنین تعریف کرده است:ارتباط روانی پایدار بین دو انسان.
به نظر وی پیوندهای اولیه بین کودک وپرستارش ،تاثیر فوق العاده ای داردو در طول زندگی ادامه می یابدودلبستگی باعث نزدیک نگاه داشتن فرزند به مادر میشودو بدین ترتیب احتمال بقای کودک را افزایش میدهد.
عشقی که با تالم همراه باشد عشق ناسالم است.وقتی بخش اعظم محبت ما با دوستان نزدیک مان درباره کسی ست که که او را دوست داریم،وقتی به او،به مسائل،به افکار وبه احساساتش بهای بیش از اندازه میدهیم،وقتی تقریبا همه جملاتمان را با نام "او" شروع میکنیم عشق بی تناسب داریم وشیفته هستیم.
وقتی از دمدمی مزاجیها،از بدخلقیها،از بی تفاوتی ها واز تحقیرکردنهایش بی تفاوت میگذریم،عشق بی تناسب داریم.
<
چگونه با جنس مخالف رابطه برقرار کنیم و موفق شویم؟